جهنم شکلاتی
که می گن دنیای ماست . مگه نه ؟؟
این روز ها همه در حال قدم زدن هستند به همراه وجدانشان در کوچه های امروز ! نظرات شما عزیزان:
سلام دوست عزيزم
وبلاگ قشنگي داري ماهم يه کلبه درويشي به نام پاسخ: سلام . مرسی حتما میام
آدم تو آفتابه شیرموز بخوره ولی اینجوری ضایع نشه!
رفتم دسستشویی پارک تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت: ـ سلام حالت خوبه؟ من اصلا عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش اما نمیدونم اون روز چم شده بود که پاسخ واقعا خجالت آوری دادم: ـ آره توپ توپم! بعدش اون مرده پرسید: ـ خوب چه خبر؟ چی کار میخوای بکنی؟ با خودم گفتم این دیگه چه سوالی بود؟اون موقع فکرم عجیب ریخت بهم...برای همین گفتم: ـ هیچی منم مثل خودت فقط داشتم از این جا رد میشدم وقتی سوال بعدیشو شنیدم دیدم اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه به هر ترفندی بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم. پرسید: ـ ببین من میتونم بیام طرفای تو؟ آره سوالش یه کمی برام سنگین بود با خودم فکر کردم که اگه مودب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم مناسب تره....واسه همین بهش گفتم: ـ نه الان یکم سرم شلوغه! یه دفعه صدای عصبانی فردی رو شنیدم که گفت: ـ ببین من بعدا بهت زنگ می زنم یه احمقی از دستشویی بغلی همش داره به همه سوالای من جواب میده! چيه؟؟.............قشنگ بود؟؟؟ۀۀۀ!!!بياي وبم كلي ميخندي پاسخ: عجبا ... آره جالب بود . حتما 16 / 6 / 1391برچسب:, :: 6:10 :: نويسنده : نسل 3
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |